آینازآیناز، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

آیناز نبض زندگی مامان و بابا

شیطونیا ناز گلکم

وای دخترکم میخوام بگم از شیطونیات خیلی بلایی مگه اجازه می دی ما چیزی بخوریم همش دستات رو میکنی تو بشقاب غذا یا کاسه ی ماست بابایی انقدر قربون صدقت میره که نگو همش باید دنبالت بیام اخه چند قدم خودت تنهایی راه میری میترسم بخوری زمین با دستای کوچولوت از دیوار مبل پشتی هر چی جلوت باشرو میگیری و راه میری وقتی میری سمت تلفن دیگه نمیشه جدات کرد انقدر تلفونو دوست داری زنگ میزنم به مامانی تو باهاش نیم ساعت صحبت میکنی همش داد میزنی دد .دادا با لبات هم یه صداهای قشنگی از خودت در میاری که هم دل من ضف میره برات هم مامانی انقدر پشت تلفن جیغ جیغ میکنی که خاله و دایی هم باهات صحبت میکنن اوناهم ان...
15 آبان 1393

فدای لب عطشانت اباعبدلله

قربانی عشق لاله گون پیکر بود بی یار زپافتاده و بی سر بود آن روز کنار حنجرش خنجر سرخ شرمنده بوسه گاه پیغمبر بود شهادت سرور عالمیان را به تمامی مسلمانان تسلیت میگم آیناز جان امروز روز غمه یک غم بزرگ امروز امام مهربونه مارو با اهل بیته پاکش شهید میکنن یه بغض سنگین توی گلوی ما بجا گذاشتن اب رو بروی اهل بیتش حتی پسر شش ماهه امام حسین بستن فدای لب تشنت علی اصغر آخه دو قطره آب کافی بود ت ا این کودک شش ماهه تشنه شهید نشه امامزاده عین و غین                     الهی ماما...
13 آبان 1393

عروسی غزل جون

عروسی غزل جون دختر دایی مهربونه مامان. خیلی خوشگل شده بودی ولی اصلا بغل من نمی موندی همش بغل مامان فاطی بودی همه میگفتن خوش به حالت بغل مامانت وای میسته ما که کمر درد گرفتیم منم که از خدا خواسته همش وسط بودم شبه خوبی بود         جای رژلب بچه ها روی صورتت مونده خیلی وقت بود دختردایی های مامان ندیده بودنت میگفتن سیما دخترت خیلی ناز شده منم تشکر میکردم به نظر خودم هم تو خیلی فرق کردی خیلی جیگررررررررررررر شدی   ...
20 مهر 1393

تولد تنها بهونه ی زندگی ما

خدایای عزیزم خدای بزرگم ازت ممنونم بخاطر دادن بهترین ادمای روی زمینت به من رسول تنها عشق زندگیم و دلیل نفسهای من آیناز. خداجونم در من چی دیدی که لایق این دو فرشته بود. به اندازه ای دخترم مهربونه که بعضی وقتها بهش حسودیم میشه که چقدر دلش بزرگه .گلبرگ گلم دخترم 1 سال از زمینی شدنت می گذرد 1 سال بزرگتر شدی 1ساله با خنده های قشنگت با ناز کردنای دخترونت دلم رو بردی و احساس مادر شدن و به قلبم هدیه دادی چقدر این روزها کنار تو زیباست خالق وجودم تمنا میکنم وجود عزیزانم را برای همیشه در کنارم دوست دارم خدا جون آینازم عزیزدلم امروز قشنگترین روز عمرم بود تولد دختر کوچولویی که چراغ خونه ی من و بابایه تولد 1 سالگیت مبارک  فدای تو تک تک لحظه ه...
4 شهريور 1393

آیناز نازم مامان فدات بشه

پ                                 آخه مامانی این طرز قایم شدنه .نفسم اینجا از بابایی قایم میشدی         قربونه اون چشمات برم من کی دختر به این نازی داره آخه                         دخمل نازم تو همیشه عادت داشتی پاهاتو اینجوری مینداختی روهم همیشه ها از 2ماه بعد از تول...
2 شهريور 1393

اولین مروارید آینا

آیناز جونم یک ماهی میشه لثه هات ورم کرده از 17 تیر   همش دعا میکنم زود دندونات بیاد بیرون تا کمتر درد بکشی   چند روزه طب و بیرون روی داری   اما امروز دقیقا 17 مرداد اولین مروارید آینازو نیش زد   مامانی داشت با لیوان بهت آب میداد   یه دفعه صدای خیلی قشنگی اومد   مامانم گفت مبارکه بچم دندونش نیش زده   من و بابایی تو شوک بودیم از خوشحالی گریم گرفته بود   اومدم لیوانو از مامانی گرفتم خودم بهت آب دادم   تو دوباره با دندونت به لیوان زدی همون روز با بابایی رفتیم    وسایل آش دندونیتو گرفتیم بابایی هم برای اول...
17 مرداد 1393