آماده میشیم بریم امامزاده عین وغین سر خاک مامانجون و باباجون
عزیزدلم ما مامانجون و باباجون از دست دادیم خیلی دوسشون داشتم شاید تو الان متوجه نشی اما دلم خیلی براشون تنگ شده تورو خیلی دوست داشتن میدونم اون دنیا هم جاشون خوبه چون هر دو تاشون مهربون بودن خدا رحمتشون کنه ...
نویسنده :
مامان سیما
16:32
عشق من اولین باری که انگشت پاتو رسوندی به دهنت
قبل از رفتن به گردش
پاگشا کردن عمو و زنمو
قشنگترین دختر دنیا
نفسم
انقدر بابایی بوست کرد تا دستتو گذاشتی روی چشمات ( بابایی بزار بخوابم دیگه خستم میدونی من چه راه سختیو طی کردم نمی دونی که) ...
نویسنده :
مامان سیما
10:50
دوست داشتنیه من وقتی از بیمارستان برگشتیم خونه مامانی فاطمه
10روزگی آیناز نازم بیمارستان امام زمان
کوچولوی من چند روز بعد از بدنیا اومدنت زردیت خیلی بالا رفت دکترت گفت چون 8ماهه هستی و...
نویسنده :
مامان سیما
13:23