امروز قشنگترین لحظه زندگیمو تجربه کردم در اغوش گرفتنت چه شیرین بود همه دردهامو فراموش کردم فرشته ی مامان تو چقدر کوچولویی امروز اینازم بدنیا اومد فرشته ی کوچولوی من با اومدنش زندگی مارو شیرین کرد وقتی بدنیا اومدی بابا کنار ما بود با اومدنت از خوشحالی فقط گری میکرد اینم اولین عکست عزیز دل مامان... &nbs...
این سیزده بدر برای من طعم خاصی داشت اینجا شما تو دل مامان بودی انقدر خوشحال بودم که نی نی دارم 3ماهم بود بخاطر من مامانینا بیرون نرفتن زنگ زدیم به دایی صادق اونا هم اومدن ازصبح زود تو حیاط بودیم حتی صبحانه هم که املت خوشمزه دایی بود تو حیاط خوردیم ناهار هم دایی با رسول برامون کباب زدن برای عصرونه هم یه آش معرکه مامان فاطی گذاشت اون سیزده بدر هیچوقت از یادمون نمیره مخصوصا از یاد من و بابا رسول ...
توی این عکسا تو هنوز بدنیا نیومده بودی مامانی البته توی شکمه مامان بودی اینجا بابا برامون گوسفند گرفته بود محمد اقا شوهر خاله هم داره امادش میکنه که من و تو بخوریمش ببین چه برفی اومده توی بهمن ماه آینازم توی شکمم 2 ماهش بود انقدر توی نعمت قشنگ خدا برای سلامتی تو دعا کردم ماشینه بابا کامل رفته بود توی برف دایی داره به منو تو برف پرتاب می کنه البته به شوخیا ...